سخن

دنیا، آیینه است. هرچه می بینی، انعکاس است

۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه


"قلمرو مرگ" روایت غالب عصیان جنگ
مهدی زرتشت/ 10 مارس
در اولین سطور از داستان "خبر" می خوانیم: «آیا شما آن دهکده های مفلوکی را می شناسید که در آن انسانها بیهوده از خود می پرسد که چرا راه آهن در آنجا ایستگاه دارد، آنجا که به نظر می رسد ابدیت بر گرد چند خانه کثیف و کارخانه متروک چنبره زده است...1»
آنچه البته این نکته ها را به ذهن نویسنده اش می رساند، در سطح عموم، واقعیت های اجتماعتی است. واقعیت های ناگوار: حکایت جنگ و دربدری و مصیبت. آنهم بزرگترین جنگی که میلیون ها انسان را به کام مرگ فرستاد؛ جنگ جهانی دوم.
هاینریش بیل، اگر غلو نشود، یکی از ستاره های ادبیات آلمان در دوران جنگ جهانی دوم و همین طور بعد از جنگ جهانی است. خیلی خوب درخشید و اقعیت های زمانش را در قالب داستان، به تصویر کشید. خلاقیت این نویسنده نه تنها در این نکته نهفته است که او یکی از جمله مهم ترین نویسندگان ادبی دوران جنگ است؛ بلکه او نویسنده ای است که در هر زمان، مطابق با واقعیت های اجتماعی، از چشمه زلال ادب بهره جسته و واقعیت های زمانش را به تصویر کشیده است.
در داستان خبر، افسر در حالی که از دیدن مناظر اطرافش از پنجره های کوچک قطار که همه بقایای جنگ است، سخت افسرده می شود، در عین حال خبرناگوار و تکان دهنده ای که او را بیش از پیش آزار می دهد، برگرداندن آخرین نشانی یا یک شی ناچیز باقی مانده دوست افسرش است که اکنون می خواهد آن را به خانمش تحویل دهد. اما او با نومیدی و با احساس ناخوشایندی که از این همه خشونت و ویرانی ناشی از جریان بزرگترین جنگ جهانی، به سرزمین او و به مردم او تحمیل شده، به شدت ناراحت است و برای همین، طبیعت اطرافش از پنجره های قطار، به جای اینکه حس سرشار از شادی بدهد، همه روایت غم انگیز است: «افق خاکستری رنگ بر فراز مزارع متروکه و ویرانه که هیچ کس در آنها چیزی نمی کارد، آویخته شده است...2»
این داستان، حکایت غم انگیزی را سر می گیرد. افسری که خود ماجرای قتل صدها انسان را با چشم سر مشاهده کرده است، مردی که با افکار منحصر به خودش از ویرانی ها و از آن همه عصیان ها و توفان خشن و ناگوار جنگ تقریباً آرزوهایش را از دست داده است، اکنون در مرحله ای از دوران زندگی اش قرار دارد که قرار است مرگ دوست اش را به خانواده او اعلان کند. اما تصور او، تقریباً نادرست است. زیرا زن افسر جوان که در یکی از جبهات جنگ سربازان آلمانی کشته شده است، پیش از پیش از همه چیز باخبر است: «در همان لحظه می دانستم که این ناخوشایند ترین سر آغازی است که می توانستم انتخاب کنم، اما پیش از آنکه بتوانم سخن ام را ادامه دهم، با صدای بی نهایت آرام گفت: من همه چیز را می دانم، او مرده است...مرده.3»
ولی این تنها روایتی از دوران جنگ در آلمان نیست. همین طور که بیل تنها ادیب و نویسنده ای نیست که روایت های تلخ و ناگوار دوران جنگ را با زبان داستان بیان می کند؛ بلکه روح مخوف و ویرانگور عصر جنگ که شدیدترین آسیب ها را به ملک و آبادی و زندگی و فرهنگ مردم آن عصر وارد کرد، باعث شد یک موج از ادبیات داستانی - حتا می شود گفت یک ژانر از ادبیات داستانی- را به پیکره ادبیات آلمانی اضافه کرد که لحن آنها، همه اش پر از حکایت جنگ و ابعاد ناگوار آن است که اکنون همچون آفتی چاره ناپذیر، بر سر انسانها می بارد و خوشبختی و سعادت آنها را چنگ می زند. نویسندگانی از ولفانگ بورشورت، لوییزه رینزر، ولف دیتریش شنوره، گرد گایزر4 تا کلاوس مان و حتا تومان مان نامدار ترین نویسنده آلمانی و بسیاری از سرشناس ترین چهره های ادبی آلمان، از زبده ترین چهره های ادبی ادب آلمان بودند که در دوران جنگ، مهم ترین مضمون داستانها و رمان های آنها را مسائلی مربوط به جنگ شکل می دهد.
مجموعه ی «در قلمرو مرگ» به اداعای گرد آورنده این کتاب، روایت بسامان از برجسته ترین داستان های گوتیگ است. ژانر ادبی که می شود گفت اولین قدم در راه قدم گذاشتن به حورزه ادبیات مدرن و حتا پست مدرن از سوررئالیسم و دادائیسم گرفته تا پست مدرنیسم است. گرچه در تعریف از این ژانر گفته می شود که وجه غالب اش، مرگ و مسائل مربوط به آن البته مطابق با عالم واقعی است؛ اما در حوزه ادبیات آلمان دوران جنگ و چه آن زمانی که نویسندگان آلمانی، خوراک کافی از دوران جنگ برای داستان نویسی را در اختیار داشتند، برگرفته از ناب ترین و رسوخ پذیرین واقعیت های اجتماعی بود. واقعیت های چنان تکان دهنده که ظریف ترین و هنرمندانه ترین آن را حتا می شود در داستان «گربه سرخ» لوییزه رینزر مشاهده کرد. جزئی ترین مسائل حتا می شود گفت مربوط به روان اجتماعی از اجتماع تا فرد که در کنار مسائل سخت و دشوار زندگی نظیر فقر و خانه به دوشی و نبود سر پناه، بر ساکنین سرزمین درگیر جنگ، حکفرما می شود. داستانی چنان تکان دهنده و غریب که از حوزه باورهای شخصی آدم، فراتر می رود.
به این دلیل است که وجه غالب ادبیات داستانی آلمان، بخصوص در اوایل سده بیست، مسائل تیره و تار از جنگ های اول و دوم جهانی است. ادبیات در این حوزه خیلی خوب توانست کارکرد خود را نشان دهد. درست به اندازه کاری که بالزاک در زندگی خود کرد و یا چارلز دیکنز به عنوان «بزرگترین رمان نویس انگلیسی».
-----------
1-      در قلمرو مرگ، مجموعه نویسندگان، ترجمه رضا نجفی، پریسا رضایی، تهران: نشر چشمه 1387
2-      همان، ص 91
3-      همان، ص 94
4-      اگرچه او را بیشتر نویسنده دوران پس از جنگ می شناسند. در حالی که داستانهای او اگرچه به لحاظ زمانی بعد از جنگ نوشته شد، ولی هنوز حکایت غم انگیز جنگ را داشت همچون داستان: بازی مرگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر