سخن

دنیا، آیینه است. هرچه می بینی، انعکاس است

۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه


شطحیات

18 فیبروری 2012
1
از من دلخور نباش. کاش می دانستند در این دنیای نکبت زده و وضعیت فلاکت بار ما، چه می گذرد.
***
فکر نکن خیلی سرخوشم. روزگارم همه اش با درد همراهه
***
چه روزگار نکبت بار تر از آن لحظه ای که بخواهند خدای شان را به من عرضه کنند، خواهش من از این جماعت ابله بی خرد و نادان این است که خدای شان را به ما عرضه نکنند. آخر آنها نمی دانند ما چه نسبتی با خدای آنها داریم؟!
***
جسمم از وقت ها پیش مرده، روحم در حال فرار است و اگر هنوز زنده ام می پندارند، تنها به این دلیل است که گه گاهی از گلوی گرفته ام، صدایی به رسم اعتراض در می آورم.
***
برای اصلاح این خلق ابله و این اختگان کورمغز بی خرد مذهب داران و مذهبی های اسلام، به یک قیام نیچه وار ضرورت است. برای احیای انسانیت نو، باید باورهای کور آنها را از ریشه مورد تهاجم قرار داد و ویران کرد و شعور را دوباره زنده ساخت. تا اگر به وجود آن همه اصرار می ورزند و آن همه عبلات را اوراد مقدس نجات شان می دانند، دستکم به معنویت متعالی تری برسند.
***
چه چیزی فاجعه بارتر از این می تواند وجود داشته باشد که انسان بخواهد خودش را فریب دهد!
***
چه لذتی در آن عمل وجود دارد که اسباب نابودی ام را فراهم می کند؟ احساس می کنم برای نفس کشیدن، احتیاج به جسم سالم تری دارم.
***
ای «روح درد آشنا»! مگر گاهی از سر خطا به «گل های بدی» فکر کرده ای؟ من بقای انسانیت تو را در وجود آن می بینم. در وجود بی نهایت رنج ها.
***
دوباره چراغ روشن شده، نور سخیفی از لای برگ های سیه فام این طرف تابیده، در میان یک موج از سکوت، دوباره قیل و قال این پرنده های بی خرد، بلند شده: لب به لب چسپیده اند و چنان بوسه می زنند که تعجب کنی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر