آقای
سیاستمدار! لطفاً آقای نویسنده را به حال خودش بگذار
مهدی
زرتشت
به
پاس ابراز عقیده آقای نویسنده 64 ساله مبنی بر این که: «اعتقاد شخصی من این است که
آزادی عقیده و بیان، بدون ترس از سانسور و زندان، حق مقدس همه مردان و زنان در تمام
کشورهای جهان است.» در حقیقت ناگزیر شدم تا جمله دیگری از او را نیز دزدی کنم و در
این بند قرار بدهم: «سئوال اینجا است که هدف چیست. دنیا هدفی ندارد. از همه چیز دنیا
نمیتوان سر درآورد، اما کم کم میتوان درکش کرد. در عوض دنیای هنر محدود است و به
همین خاطر لایتنهاهی نیست و میشود به راحتی آن را آنالیز کرد. وقتی به صفحه ده برسی،
یا شاید هم صفحه بیست و شاید پنجاه، ممکن است به هدفی برسی. میتوان به سادگی درباره
ساختار و مفاهیم داستان حرف زد. آدمها میمیرند اما کتابها به حیاتشان ادامه میدهند.
اثر کاغذ از گوشت و استخوان بیشتر است.» اما می گذارم شاه کلید نوشته کوتاه ما فقط
یک جلمه از این متن باشد: «از همه چیز دنیا نمی توان سر در آورد...»
در
صفحه "فرهنگ و هنر" فارسی بی بی سی مطلبی را خواندم با عنوان: «پل استر به
ناسزاگویی نخست وزیر ترکیه پاسخ داد». خلاصه گزارش را اینجا بازگو می کنم: چندی پیش
مقام های ترکیه منتظر سفر آقای پل استر نویسنده سرشناس آمریکایی به کشور شان بودند.
این سفر البته به دلیل رونمایی کتاب تازه اش«یادداشت های زمستانی» که گفته می شود هنوز
به متن اصلی اش- انگلیسی- به چاپ نرسیده و ولی در ترکیه به زبان ترکی منتشر شده است،
قرار بود باشد. اما آقای نویسنده به گونه غیر منتظره از این سفر خودداری کرد و بعد
از آن گفت، به دلیل نقض آزادی بیان در ترکیه، از این سفر خود داری می کند. در حقیقت
این خبر اگرچند احتمالاً در ابتدا شوخی به نظر می رسیده، اما احساسات آقای نخست وزیر
را بر انگیخت تا اینکه آقای نخست وزیر در جواب آقای نویسنده در سخنرانی اش گفت: «بیائید
یا نیائید چه فرقی برای ما میکند؟! خیال میکنید که حرمت و حیثیت ترکیه از بین میرود؟»
اما این خبر پس از نوشتن جواب به آقای نخست وزیر از سوی آقای نویسنده، روی صفحه شماری
از رسانه ها- بخصوص روزنامه های آمریکایی- قرار گرفت. تا جایی که البته ماجرایش اندکی
خوشایند و بامزه نیز هست.
آقای
نویسنده در جواب به آقای نخست وزیر که او را متهم به «بی احترامی» به کشورش کرده و
همچنان گفته بود: «پل استر... به ترکیه نمیرود، اما حاضر است به اسرائیل سفر کند،
کشوری که... سلاح شیمیایی به کار میبرد.» بازهم نوشت: «نخست وزیر ترکیه میتواند هرچه
دلش میخواهد درباره اسرائیل بگوید، اما واقعیت این است که در اسرائیل آزادی بیان وجود
دارد و در این کشور هیچ نویسنده و روزنامهنگاری زندانی نیست...»
اما
جلب قناعت آقای نویسنده که اخلاق «سانتی مانتالیستی» اش و انگیزه نویسندگی او و دید
او نسبت به هنر آزاد و مستقل و دارای فردیت، با پیش کردن دلائل سیاسی چه قدر می تواند
موثر واقع شود. از اینجاست که این مشاجره، جنبه کمدیک پیدا می کند. گویی آقای نویسنده
و آقای سیاستمدار می خواهند کمدی وار حرف بزنند. حال آنکه آقای نویسنده- همانطور که
در بالا آمد- می گوید: «سئوال اینجا است که هدف چیست. دنیا هدفی ندارد. از همه چیز
دنیا نمیتوان سر درآورد...» اگر فرض را بر این بگیریم که دخالت هیچ سیاست مغرضانه-
جز آنکه خود آقای استر آن را در اعتراض به عدم موجودیت آزادی بیان در ترکیه می داند-
در لغو سفر به ترکیه نقش نداشته، با توجه به دنیای آقای نویسنده و تفکر هستی شناسانه
و هنرمندانه اش و مهمتر از همه، از اخلاق سانتی مانتالیستی اش، آقای سیاستمدار اگر
چنانچه ادعای آقای نویسنده بر حق باشد، بیاید و با عینک دنیای یک نویسنده، موضوع را
واقع بینانه نگاه بکند و بعد در صدد جواب بهتری به آقای نویسنده باشد که سفرش را به
گونه اعتراض لغو کرده و به قول آقای سیاستمدار، با این کار خود به کشورش «بی احترامی»
کرده است.
آقای
نویسنده (پل آستر) از همان ابتدا هنرمند بوده است. تا اکنون رمان ها و داستان های زیادی
را اغلب به سبک پست مدرن و رئالیسم جادویی که با نویسنده هم عصرش آقای گابریل گارسیامارکز
به رشد و شگوفایی می رسد، منتشر کرده است. نویسنده ای که "سه گانه نیویورک"
اش او را به شهرت درخور ستایش رسانده و از اقبال بد ما که فقط "هیولا" او
را آنهم فقط یکبار خوانده ایم و به دیگر آثار او دسترسی نداشته ایم. وگرنه می شد بیشتر
و زیادتر در مورد او و هنر او سخن می زدیم. ولی معیار قضاوت ما با نشر گزارش مشاجره
بامزه آقای ساستمدار و آقای نویسنده، در حال حاضر فقط یک مقاله کوتاه در مورد آقای
نویسنده با عنوان «چشم های نافذ آقای استر» نوشته سعیدکمالی دهقان و همین کتاب «هیولا»
(ترجمه خجسته کیهان)است که تا حدی می شود ذهن و ضمیر آقای نویسنده را با حرف ها و هنرهایی
که از خود به نمایش می گذارد، بررسی کرد.
ار معروف ترین رمان های آستر "سه گانه ی نیویورک" است.
ار معروف ترین رمان های آستر "سه گانه ی نیویورک" است.
ولی
بد نیست اگر بگویم کمتر نویسندگان و هنرمندانی بوده اند که به سیاست عملی(نه به مفهوم
ارسطویی اش) پرداخته باشند جز آقای ماریوبارگاس یوسا که جایزه ادبی نوبل 2010 را از
آن خود کرد. آنهم فقط یکبار شرکت در انتخابات ریاست جمهوری که به گفته خودش، هرگز برایش
خوشایند نبوده به اندازه لحظه هایی که در خلوت خودش، رمان یا داستان می نویسد. گذشته
از همه اینها، یک سیاستمدار هرگز هنرمند نیست در حالی که یک هنرمند می تواند سیاسمتدار
باشد. چه بسا هنر محض شاید وجود نداشته باشد. برجسته ترین لعاب آثار هنری، دید نقادانه
اثر نسبت به آبژه های اطراف و اکناف اش است. اما کمترین هنرمندی پیدا می شود که عملاً
با شور و شوق تمام به سیاست عملی بپردازد. زیرا سیاست همان است که فقط یک روی سکه را
می بیند. همان گونه که آقای نخست وزیر لغو سفر آقای نویسنده به کشورش را مورد اعتراض
قرار می دهد و حتا با «نادان» خواندن آقای نویسنده، او را متهم به سیاست بازی در زندگی
هنرمندانه اش می نماید. اما از کجا معلوم که در ذهن آقای نویسنده هیچ چیزی جز آنچه
در اظهاراتش به طور علنی گفته، منظور نبوده باشد. زیرا با توجه به شخصیت هنرمندانه
آقای نویسنده و برداشتی که او از سیاست و به گفته خودش از اطراف و محیط اش دارد، بعید
به نظر می رسد او سیاسی عمل کرده باشد جز اینکه تمام اعتراض اش، صرف به دلیل حمایت
اش از آزادی بیان صورت گرفته است. فکر می کنم آقای سیاستمدار این را نادیده گرفته که
یکی از مهم ترین دلائل پیشرفت هنر در غرب، وجود آزادی بیان بوده است. هنر برای نمود
اش، جو سالم و بازی می خواهد. هنر زمانی به شگوفایی می رسد که هیچ سدی در برابر آن
موجود نباشد، هنر فی نفسه دست هایی که می خواهد گلویش را خفه کند، تا آنجایی که توانش
می رسد کنار می زند. به این خاطر، به نظر می رسد یک سیاستمدار هیچ وقت نمی تواند بفهمد
برای یک نویسنده و هنرمند آزادی بیان و آزادی های هنری حتا خیلی صداقتمندانه تر و جدی
تر از شعارهای آزادی بیان مطرح می شود که از تریبون سیاست و سیاستمداران به گوش می
رسد. با دنیای پر از دغدغه و کژی ها و کاستی ها و دورویی های بازار سیاست، یک هنرمند
نمی تواند احساس نزدیکی کند. زیرا هنر خیلی صادق است و همیشه در جست و جوی آفرینش و
آزادی است. پس از یک هنرمند نباید توقع داشت حرف هایش را بر خلاف طبیعت و ذهن اش بزند.
زیرا بالهای تخیل یک هنرمند، فضای بازتری برای پر زدن و پرسه زدن می خواهد. لطفاً به
همه بگویید در این فضا قفش نگذارید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر