خیالات
خیال توست در خواب ام
لبالب خون
لبالب اشک
لبالب گریه
ز سودای بهشت اما
سراسر غصه ها در بر
یکی در عصر گمنامی
سر به دروازه می کوبد
یکی در اوج تنهایی
نفس هایش میان لحظه های مرگ
مگر اینجا چه دنیاییست؟
***
خیال توست
در خواب ام
درون لحظهی سرشار
بسان عشق در رؤیا
بسان خاطرات روزهای خوش
بسان گل
بسان قطره ی باران
لبالب از ترنم
دل پژمرده را روزی
بسان کودک ناخوش
در این بستر رها سازم
آزادی
به امید طلوع مجدد روزهای خوش و لحظه های شادکامی.
11 نوامبر/ الماتا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر