سخن

دنیا، آیینه است. هرچه می بینی، انعکاس است

۱۳۹۴ اسفند ۲۴, دوشنبه

«یک تاوه هذیان»؛ یا دردنامه ‏ی یک شاعر

مهدی زرتشت

«یک تاوه هذیان» عنوان کتاب «دو بیتی های بهم پیوسته» یک شاعر است که در 52 صفحه خلاصه شده و توسط «انتشارات امیری» نشر شده است. محمود حکیمی نویسنده، روزنامه نگار و شاعر این کتاب، در تمام دوبیتی ها، به «گفتگوی یک طرفه» با خودش نشسته و «وفا»یی که شاعر از آن به عنوان مخاطب نام می برد، در حقیقت «روح» تنهای خود شاعر است. روحی که با صبر و شکیبایی تمام، درد و شکایت شاعرش را می شنود و به آن گوش می سپارد. به بیان دیگر، «یک تاوه هذیان» نمونه سیر و سلوک فردی است که مضامین زیادی را در خودش گنجانده است. شاعر این کتاب، بیش از آنکه داستان خودش را شرح دهد، در جستجوی چیزی است که به نظر، از دست رفته است. بیان نوستالژیک و لحن صریح و در عین حال شکوه آلود شاعر، حکایتی تلخ و گزنده گذر ایامی است که گویا تمام شکوه و شوکت زندگی را خُرد کرده است.  
«یک تاوه هذیان» پر از مضامین سیاسی نیز است. شاعر با زبان نرم دغدغه ها، شکایت ها و دلهره هایش را با صراحت و آمیخته با کنایه، بیان می کند. گاه، زبان روایت شاعر زیاده صریح، تلخ و گزنده می شود و انگار، سرنوشت اسفباری در انتظار است. سرنوشتی که می تواند یک جامعه ی فلاکت زده را به افق تاریک تری نزدیک کند:
وفا زین بعد قانون خواهد آمد
هجوم ایدز و طاعون خواهد آمد
چه می پرسی به جای «صبغت الله»
جناب خود «شارون» خواهد آمد   (ص 10)
این داستان یا بهتر است بگوییم دردنامه، همچون یک «پازل هزار تو» است که کلاف سردرگم احوال آدمی را در شمایل مختلف، انعکاس می دهد. در بسیاری از جاها دو بیتی ها، احوال ویران و دل شکسته راوی خودش را به رخ ما می کشد و بدون شک، راوی همان عضوی از جماعت همه ی ما است که گاه تمام دغدغه هایش را بی پروا بازتاب می دهد. گو اینکه ما همه در نوستالژی عمیقی غرق شده ایم و انگار بود و نبود گذشته ها، همه به شب سیاهی پیوسته اند:
وفا من مثل یک دیوانه مانم
مسافر در درون خانه مانم
اگر خواهی بدانی در دلم چیست
وفا من مثل یک ویرانه مانم (ص 13)
واژه «وفا» تنها جلوه ای از روح شاعر نیست که مخاطب رازدار او واقع شده است؛ وفا مخاطب هزار چهره است که شاعر با حزم و احتیاط سفره دل خودش را جلو رویش باز می کند و خیلی صمیمانه، در گوشش نجوا می کند:
وفا می خواهمش من تشنه هستم
ز هجرش این چنین سرگشته هستم
وفا او می رود از کابل خویش
من اینجا در حصار دشنه هستم (ص 23)
در «یک تاوه هذیان» شاعر گاهی در منصب یک جهان بین پردرد تکیه می زند. او عسرت ها و آشوب های زمانه را به سخره می گیرد و سپس افسوس می خورد. دنیا فانی است اما هستی انسان در گیرو آن اسیر است. خیام می گوید:
ای دیده اگر کور نه ای گور ببین
این عالم پر فتنه و پر شور ببین
شاهان و سران و سروران زیر گل اند
رو های چو مه در دهن مور ببین
و شاعر «یک تاوه هذیان» نیز با اشاره به نوعی تفسیر و تحلیل حسرت بار خیام از زندگی آدمی، شرحی کوتاه ارائه می کند:
وفا من نسبتی با جام دارم
گپی از حضرت خیام دارم
به یادش با لب ابریق هر شب
شکایت هایی از ایام دارم (ص 22)
«یک تاوه هذیان» تصویر یک «سراب افتاده» است. راوی یک انسان آواره است که ظاهراً همه چیز را از دست رفته فکر می کند و خود همچون «طنین سرنی ناشاد» با اندوه و حسرت جانکاه، به شکایت می نشیند و با یک زهرخند با روح خودش به گفتگو می نشیند. از سویی، «یک تاوه هذیان» خورجین درد است که مسافر آن، این خورجین را به پشت بسته و با شکایت ها و دل دیقی های جانفزا، انگار به اجبار با کنام خود خدا حافظی می کند و تمام رنج و اَلَم آن را با درد و شکایت تلخ، بر روح خودش حواله می کند. به عبارت دیگر، این حکایت شبیه «تلخابه»ای است که راوی از سر ناگزیری آن را در حلقوم مخاطب اش فرو می کند:
وفا از مرز از بندر گذشتم
دگر زان غنچه ی شبدر گذشتم
من از یک آسمان استاره امشب
من از آن عشق دردآور گذشتم (ص 33)
گذشته از نگاه محتوایی به «یک تاوه هذیان»، از مهم ترین ویژگی های دوبیتی های این کتاب می توان به: زبان نرم و در عین حال صریح، بهره گیری ادیبانه از صنایع ادبی در مصرع ها و همچنین سادگی و صمیمیت در لحن آن، اشاره کرد. گو اینکه شاعر تمام تلاش اش را به خرج داده است تا مخاطبان دیگر را نیز در کنار مخاطب تنهای خودش، قرار دهد و چنان ساده حرف بزند که برای همه قابل فهم باشد. اگر مخاطب تنهای «یک تاوه هذیان» را یک موعظه شنو فرض کنیم، هیچ پایان و نتیجه گیری بهتر از فرو غلطیدن هدفمندانه به «شکاکیت» نیست:
وفا این سوره آخر شد ندانم
به سود وضع شاعر شد ندانم
دل یار من از این نوحه خوانی
مسلمان یا که کافر شد ندانم (ص 52)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر