م. زرتشت 2 دسامبر 2013
دلتنگی
یاد مزرعهی گندم بخیر
آن روزهای فرخنده را یاد ات هست؟
که
بر لبهایت گرده میافشاندم
ای
عزیز!
اکنون
خوشبختیات را از ستارههای آسمان میطلبم
حالا
نه مزرعهی گندمی است و نه روزهای
فرخندهی مان
من
در وسط یک گرداب رانده شدم
در
حالی که برای تو آرزوی ساحل شاداب دارم
لحظههای
واقعی شادمانی از حضور ات
رفتند
و در گوشههای دفترخاطراتام لنگر زدند
اکنون
این منام و رنج بیپایان و تلاش بیحاصل
بدرود! ای تک ستارهی خاطرات خوشام
برای
آسمان تیرهام، ستاره درخشان آرزو کن
م. زرتشت 2 دسامبر 2013
دلتنگی
یاد مزرعهی گندم بخیر
آن روزهای فرخنده را یاد ات هست؟
که
بر لبهایت گرده میافشاندم
ای
عزیز!
اکنون
خوشبختیات را از ستارههای آسمان میطلبم
حالا
نه مزرعهی گندمی است و نه روزهای
فرخندهی مان
من
در وسط یک گرداب رانده شدم
در
حالی که برای تو آرزوی ساحل شاداب دارم
لحظههای
واقعی شادمانی از حضور ات
رفتند
و در گوشههای دفترخاطراتام لنگر زدند
اکنون
این منام و رنج بیپایان و تلاش بیحاصل
بدرود! ای تک ستارهی خاطرات خوشام
برای
آسمان تیرهام، ستاره درخشان آرزو کن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر