سخن

دنیا، آیینه است. هرچه می بینی، انعکاس است

۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

زندگی


تاریخ‏ام را عوض می کنم
چنان خالی‏ام من
که در "هیچ" هم رو به فناه‏ام
زندگی!
ای برگ فرو افتیده از ساقه!
ای شگوفه‏ی پژمرده!
ای زورق سرگردان در گرداب!
هنوز غرق تماشای تو ام
هنوز وجودم در هستی‏ات بند است
مرا رها کن
دوباره ببر بر ساحل شاداب
در مزرعه‏ی شگوفا
شگون‏ات را همه بر من خوش کن
ای آفتاب!
مرا گرم کن، برمن بتاب که بر زمین سرد یخ بسته‏ام
ای ابر بهاران، ای شنبم‏های بلورین صبح!
در کامم شراب زندگانی بریز که حلق‏ام کویر رو به فناست
و ای گلزار خرم!
مرا معطر کن و در کامم شهد بریز
من هنوز آن پرنده‏ی خیالاتی‏ام
با هفت آسمان رنگین بالای و زمین مملو از شادی و امید
یکبار دیگر در انتظار آغوش تو ام
ای زندگی!
از باد صبا پیغامی آر
و مرا همسفر پرنده‏ها کن
تا سرخوشانه در جزیزه رؤیاهایم پر بزنم
***
مرا باور کن که از امید رسته‏ام
مرا به یاد بیاور و بر من شادی ببخش
ای زندگی!
ای پرنده‏ی سبکبال
مرا در آغوش‏ات بسپار که چشمانم به دنبال‏ات سرگردان است
***
روی شاخسارهایت گریسته‏ام
شکسته‏ام عهد ام را
عصیان کرده‏ام
ای باغ زندگانی!
ای سرود زندگی و ای سرزمین مطلق شادکامی و آزادی
من‏ام پرنده‏ی پر هوس و سودایی
آمده‏ام تا گوارایم کنی
بسان خدای خودم
خدای آزادی و شادی و شادکامی
خدای لذت و صلح و خدای آراسته در جمال
آمده‏ام تا شادمان‏ام کنی
***
ای زندگی!
من از سرزمین تاریکی آمدم‏ام
از میان هیولاها
از دوزخ جلادان و از سرزمین ابلهان و بی‏خردان
با بالهای شکسته
با روح بیگانه از خودم و با کابوس‏های پیاپی
من از آن سوی دشت سیاه آمده‏ام تا در افق روشن‏ات پرواز کنم
من هوس آزادی می‏کنم
خدای من!
ای عشق مطلق آسمانی!
ای تویی که به دشنه‏ای هزارت تهمت رنجیده‏خاطر شده‏ای
تویی که به هیچ مسلک و آیینی نیستی و خود وجود مطلقی!
من را از جهنم این دوخیان رهایی بخش
من در سرزمین آزاد خودم بدور از هرگونه خدایی جز تو
در کام زندگی فرو می‏خزم
زندگی!
آغوش‏ات را باز کن
آمدم
سرمست از خیال بودن‏ام، و سرمست از آبگینه‏ی پرنورت که مرا زیباتر از خیالم جلوه می‏دهد
من تاریخ عوض کردم
اینک‏ ای از زمین! ای زندگی! ای مادر من!
آغوش باز کن
من آمدم
با هزار امید آمدم

م. زرتشت، دوم مارس آلماتا
این روزها، شور تازه ای در وجودم احساس می کنم: شور زندگی. پاینده ام باد.






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر