سخن

دنیا، آیینه است. هرچه می بینی، انعکاس است

۱۳۹۲ فروردین ۲, جمعه

نقش پای مردی...


نقش پای مردی میان تاریکی شب
عبور می‏کنم
عبور می‏کنم  من از تاریکی شب
من راه‏ام را گم کرده‏ام
من راه‏ام را گم کرده‏ام میان این همه تاریکی
آهای، ستاره‏های آسمان!
بر من بتابید
حضور تان را از چشمان نومیدم دریغ نکنید
من خودم را میان گریه‏های سوزناک زنی، گم کرده‏ام
بر من بتانید که ناله‏های جانکاه او، چونان چون کابوس بر من فرود می‏آیند
من غرق حسرت‏ام
من رؤیای مرده‏ام
و من آرزوهای برباد رفته‏ام
من اسیر صحرای غم‏انگیز زنی‏ام که ناله‏هایش چونان نفیر مرگ، در گوشهایم می‏پیچد
بر من بتابید ای ستاره‏های آسمان!
که در حضیض تاریکی، طنین غم انگیز ناله‏های زنی را روی امواج گنگ آب نقش می‏بندم
من دست کمک دراز می‏کنم تا باز گردانم غرور روزهای اثیری‏اش را
من راه‏ام را گم کرده‏ام
میان وحشت زن نومید
که امشب چه حس دردناکی در من نهفته است

دوم نوروز، 1392

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر