نقش پای مردی میان تاریکی شب
عبور میکنم
عبور میکنم من از تاریکی شب
من راهام را گم کردهام
من راهام را گم کردهام میان این همه تاریکی
آهای، ستارههای آسمان!
بر من بتابید
حضور تان را از چشمان نومیدم دریغ نکنید
من خودم را میان گریههای سوزناک زنی، گم کردهام
بر من بتانید که نالههای جانکاه او، چونان چون کابوس بر من
فرود میآیند
من غرق حسرتام
من رؤیای مردهام
و من آرزوهای برباد رفتهام
من اسیر صحرای غمانگیز زنیام که نالههایش چونان نفیر
مرگ، در گوشهایم میپیچد
بر من بتابید ای ستارههای آسمان!
که در حضیض تاریکی، طنین غم انگیز نالههای زنی را روی
امواج گنگ آب نقش میبندم
من دست کمک دراز میکنم تا باز گردانم غرور روزهای اثیریاش
را
من راهام را گم کردهام
میان وحشت زن نومید
که امشب چه حس دردناکی در من نهفته است
دوم نوروز، 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر