نگاهی به
رمان تصادف شبانه، نوشتۀ پاتریک مودیانو برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات 2014
نویسنده: حلیم
سروش
پاتریک
مودیانو نویسندۀ سرشناس فرانسوی برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات 2014 شد. این نویسنده تا
اکنون چندین جایزۀ معتبر ادبی فرانسه را نیز از آن خود کرده است. جایزههای فئنِون
و روژه نیمیه برای رمان "میدان اِتوال"، جایزۀ بزرگ اکادمی فرانسه برای
رمان "بلوارهای کمربندی" و جایزۀ معتبر گنکور برای رمان "خیابان
مغازههای تاریک" از جوایزی اند که تا اکنون نصیب مودیانو شده است.
پاتریک
مودیانو در سال 1945 از مادر بلژیکی و پدر یهودی اهل ایتالیا به دنیا آمد و اکنون
69 سال دارد. مودیانو در شمار نویسندگان پرکار جهان به حساب میآید و تا اکنون
علاوه بر انتشار دهها رمان، چندین نمایشنامه و فیلمنامه نیز از او منتشر شده
است. خیابان مغازهها/بوتیکهای تاریک، در کافۀ جوانی گمشده/محلۀ گمشده، سفر ماه
عسل، افق، ویلای غمزه و تصادف شبانه از مهمترین آثار مودیانو به حساب میآیند که بعضی از آنها به
فارسی نیز ترجمه شده اند.
امسال دو
نویسندۀ سرشناس دیگر، فیلیپ راث نویسندۀ امریکایی و هاروکی موراکامی نویسندۀ
جاپانی مقیم امریکا نیز نامزد دریافت جایزۀ نوبل ادبیات بودند که نتوانستند این
افتخار را کسب کنند. هرچند در نظر سنجیها و شرطبندیها، فیلیپ راث و هاروکی
موراکامی بیشترین آراء را به عنوان برندگان احتمالیِ نوبل به خود اختصاص داده
بودند. با این حال، در نهایت این جایزه به مودیانو تعلق گرفت.
رویکرد
آکادمی نوبل در رابطه با اعطای جوایزش، طی سالهای پسین با تردیدها و اعتراضهایی
همراه بوده است. چنانکه اهدای جایزۀ صلح نوبل به ملاله یوسفزی، به موج عظیمی از
اعتراضات دامن زد؛ انتخاب پاتریک مودیانو نیز برای برخی از منتقدان و پژوهشگران
ادبی غیرقابل پیشبینی بود. به باور عدهای از منتقدان ادبی، آثار مودیانو چیزی
ندارد که بر ادبیات جهان سایه انداخته باشد. این عده بر این باورند که نویسندگان
همطراز با مودیانو در فرانسه بسیارند و در کشورهای دیگر نیز نویسندگانی وجود
دارند نظیر میلان کوندرا که آثارش در مقایسه با آثار مودیانو از موقعیت بالایی
برخوردار است. با این همه باید اذعان داشت که از گرایشهای سیاسی در اهدای جوایز
نوبل نیز نباید غافل شد. در همین حال عدهای بنا به دلایلی، جایزۀ نوبل ادبیات را
حق مسلم مودیانو دانستهاند.
تصادف
شبانه یکی از آثار پاتریک مودیانو است که حسین سلیمانینژاد آن را به فارسی
برگردانده و از سوی انتشارات "چشمه" به نشر رسیده است. تصادف شبانه
رمانی است مدرن، نمایانگر مفهوم رابطۀ شهر و انسان و روایتگر
تنهایی و سرگشتگیِ انسان مدرن. تصادف راوی با یک اتومبیل در نیم شب و هنگام پرسه
زنیهای شبانه، شوکی بر او وارد میکند و ناگهان ذهن او را بیدار و فعال میسازد.
پس از این تصادف است که پرسهزنیها و جستوجوهایی او در خیابانهای پاریس برای
یافتن گمشدهاش شدت مییابد. گمشدۀ راوی به ظاهر زنی است که با اتومبیلاش با او
تصادف میکند. اما در اصل این گمشده هویت گمشدۀ روای است که شباهنگام به دنبال
آن خیابان به خیابان میگردد و میگردد و در نهایت به آن دست نمییابد.
رمان
تصادف شبانه بیاعتنایی و بیاعتمادی انسان مدرن را نسبت بههمدیگر به نمایش میگذارد.
شخصیتهای رمان همه آدم های مرموز و عجیب اند؛ از راوی رمان گرفته تا زنی که او به
دنبالش میگردد. از پدر راوی تا مردی موخرمایی و چهارشانهیی که بلافاصله پس از
دومین تصادف سرو کلهاش پیدا میشود. از دکتر بوویر که در کافهها کلاس فلسفه میگذارد
تا دخترکانی که روای در این کلاسها با آنها آشنا میشود، همه شخصیتهای سرد و بیروح
و زندگی پیچیده و اسرار آمیزی دارند. هرچند بهظاهر انسانهای عادی به نظر میآیند.
قرارهای غیر معمول پدر راوی که پسرش به سردی و بیاعتنایی از آن یاد میکند، چگونگیِ
اشتراک او در کلاسهای دکتر بوویر و بیتوجهی و بیخیالی او و برخی از اشتراک
کنندهها به این درس گفتارها، همه نشاندهندۀ تنهایی و درخود فرورفتگیِ انسانهای
مدرن اند.
تصادفی
که برای راوی اتفاق میافتد، او را در طول زندگیاش از گذشته به حال و از حال به
گذشته و آینده شناور میکند. به گذشتههای دور میبرد و به یاد تصادف مشابهی میاندازد
که در کودکی برایش رخ داده است. هنگامی که او شش/هفت سال بیشتر ندارد، موقع
برگشتن از مدرسه وانتی به او میزند. یکی از دو مردی که ظاهراً رانندۀ وانت بوده
اند، او را بلند میکند و داخل کابین وانت میگذارد. در این هنگام، راوی زنی را میبیند
که به رویاش خم میشود و دستاش را میگیرد. زنی جوان با موهای بور یا بلوطی که
جای زخمی برپیشانی دارد. میان این زن و زنی که با اتومبیل به او میزند و پایش را
داغان میکند، شباهتهای غریبی وجود دارد. همین شباهتها سبب میشود که راوی پس از
مرخصی از شفاخانه بهطور بیوقفه در خیابانهای سرد و تاریک به دنبال این زن دوره
بگردد.
جستوجوی
هویت در تصادف شبانه مهمترین مسألهای است که پاتریک مودیانو به آن میپردازد.
راوی رمان از بیهویتی و بیریشگیاش، گاه با بیمیلی و زمانی بهطوری جدی چنین
یادآوری میکند «آقا شما از مادری به دنیا آمدین که هویتش معلوم نیست». مادر راوی
کی میتواند باشد؟ آیا گمشدۀ او آن زنی که به دنبالاش میگردد، مادر مجهولالهویۀ
او نیست؟ آیا زنی که در تصادف دوران کودکیِ او هنگامی که او را در کابین وانت
گذاشته بودند و یا زنی جوانی که با اتومبیل با او تصادف میکند تصویر شکستۀ مادر
او نیست که برای پیدا کردنش تمام خیابانهای شهر را دوره میکند؟
راویِ
تصادف شبانه برای گریز از ترس و تنهایی و فرار از گذشتۀ تاریک به دنبال افق روشنی
میگردد. «ناگهان برقی در آسمان دیدم. بالاخره داشت اتفاقی برایم میافتاد». راوی
امیدوار است که سرگشتگیها و آوارگیهای او گریزگاهی است برای دست یافتن به پناهگاهی
که به زودترین فرصت به آن دست خواهد یافت. اما اینکه آیا پناهگاهی که راوی به
دنبالاش میگردد، برای رهایی و نجات او از این زندگی رخوتناک میتواند مأمن امنی
باشد؛ پرسشی است که همچنان در هالۀ از ابهام باقی میماند. به تعبیر سادهتر،
راوی در آخر زنی را که به دنبالش میگردد پیدا میکند؛ اما آیا رسیدن او به این زن
همانا رسیدن به گمشدۀ واقعیِ اوست که برای دستیابی به آن بولوارها و کوچه پسکوچههای
پاریس را یکی پس از دیگری سرک بکشد؟ به نظر میرسد که سرگشتگیهای او از آن پس
دوباره از سرگرفته خواهد شد. چرا که به گفتۀ مودیانو «زندگی تکرار ابدی است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر