سخن

دنیا، آیینه است. هرچه می بینی، انعکاس است

۱۳۹۶ آذر ۱۱, شنبه

سپیده ‏دم





در شاهکار نویسنده ی بزرگ لئون تولستوی، جمله زیبایی است که همیشه و در هر زمان، معنای زیبا و پیام روشنگرانه خودش را نمایان می کند: «اگر کسی را دوست داری، باید او را آنطور که هست دوست داشته باشی و نه آنطور که گمان می کنی باید باشد.» زندگی حقیقتاً یک سفر است. سفری که هم به تنهایی پیموده می شود و هم با همسفری. چه بسا این سفر مملو از مشقت و سختی است؛ اما تنها یک همسفر است که می تواند خستگی این راه را از روی دوش این عابر و مسافر خسته حال، کم کند. باری با خودم می اندیشم؛ اگر نمی شود رنج و الم زندگی را با کسی تقسیم می کرد، اما شادی و شادکامی روی دیگر زندگی است که می شود تقسیم کرد و کمال این روش انسانی، چه بسا والاتر از هر حقیقتی است. ذات تنهای آدمی را همسفری می طلبد و رنج و خستگی آن را عشق و انگیزه ای نیاز است تا مسیر تولد تا مرگ را به لبخندی و عشقی و احساسی و انسانیتی آراسته کند. برای من؛ اما انتخاب این راه، چندان دشوار و مخاطره آمیز بوده است که سالها در گیرودار شک به سر بردم. زیرا «تنهایی» اگر موهبت نیست؛ اما یک کلیشه اغوان کننده ای است. اینگونه است که وداع با «تنهایی» شجاعتی را می طلبد که هیچ سرباز برومندی تا اکنون نظیر آن را تجربه نکرده است. چنانچه کریستین یکی از متفکران عصر ما می گوید: «ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ، شجاعت می خواهد.» من این جمله فلسفی سقراط حکیم را وقتی کنار این جمله قرار می دهم، که می گوید: «ازدواج کردن و ازدواج نکردن هردو موجب پشیمانی است [...]»، بیشتر به معنای حقیقی «شجاعت» نزدیک می شوم و پی می برم. اما شکی ندارم که این «شجاعت»، استعلاتر و با شکوه تر از «تنهایی» است. وقتی سوسوی ستاره ها در شب تاریک، ما را مشعوف شکوه روحانی خودش می کند، چه چیزی زیباتر از آنچه است که برای توصیف واقعی آن، یک جمله در کنار جمله ی من باشد و یک احساس در کنار احساس من!  آنگونه که بالزاک- نویسنده ی بزرگ- می گوید «عشق سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق.»؛ اما این سپیده ام، از لای هاله های عظیمی از مِه، سربیرون آورده است و اکنون می توانم حضور همسفری را در راه مشقت بار زندگی کنار خودم احساس کنم و بگویم، خوشا دلی و احساسی که از همسفری برای خود برگزیده است. در اینجا و تا حالا از حمایت های بی نظیر خانواده های مان از صمیم قلب سپاسگزاری می کنم. من از آنها سپاسگزاری می کنم که بدون کوچکترین مخالفت و یا تحمیل اراده های شان، با خواسته ها و اعتقاد و راه و روش من و همسفرم موافقت کردند و اما را یاری رساندند تا در راه تحقق خواسته های مان، تا اینجا موفق شویم. من احساس پیروزی و افتخار دارم که از سنت های تاریک و غرقه در خرافات و مملو از تظاهر و خودپرستی ای که جامعه ی کم سواد ما را در خود فرو بلعیده است، پیروزمندانه عبور کنیم. بار این باهمی ما تصمیم، اراده، انتخاب و توافق روشنفکرانه است. نه به این دلیل که مثلاً همسفر من «مهریه» خودش را مجموعه آثار نویسنده ی تکرار ناپذیر- لئون تولستوی- انتخاب کرده است؛ بلکه بیشتر به آنچه که می اندیشیم و برای آنچه مبارزه می کنیم. و سپاسگزاری ویژه از همسرم که با جسارت ستودنی و اراده استوار به پای اعتقاد روشنگرانه و خرافات ستیزانه اش، من را گام به گام همراهی کرد. باهمی ما مبارک همسفر! پیش به سوی سپیده دمان!

از لطف و مهربانی همه ی دوستانم برای تبریک گویی، صمیمانه قدردانی می کنم. من خوشحالم و به خودم می بالم که در زندگی من کسانی بوده اند- ولو کم- که همیشه از حمایت های معنوی شان برخوردار بوده ام و وجود آنها بزرگترین دلخوشی زندگی من بوده است. اکنون با احساسِ خوش و قلب سپاسگزار بدرود!

                                           

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر